ذهن بسیاری از والدین درگیر این سؤال است که آیا استفاده از موبایل و شبکههای اجتماعی، باعث افزایش سطح افسردگی و اضطراب در نوجوانان شده یا خیر. روانشناسان به شواهد مبهمی در این زمینه دست یافتهاند.
غزال زیاری: کتاب " نسل مضطرب" یکی از کتابهایی است که به زودی در لیست پرفروشترینها قرار خواهد گرفت. چرا که جاناتان هایدت، نویسده این کتاب، داستان ترسناکی را در مورد رشد کودکان روایت کرده که خیلی از والدین به آن باور دارند.
در این کتاب چندین بار تاکید شده که این ایده که تکنولوژیهای دیجیتال، مغز کودکان ما را مجددا سیمکشی کرده و باعث شیوع بیماریهای روانی میشوند، از نظر علمی صحت ندارد و این ایده جسورانه که رسانههای اجتماعی مقصر اصلی مشکلات کودکان هستند، ممکن است والدین را در یافتن پاسخ موثر به علل واقعی بحران روانی جوانان منحرف کند.
هایدت بر این باور است که که سیمکشی مجدد مغز کودکان در واقع با "طراحی محفظهای از محتواهای اعتیادآور که از طریق چشم و گوشهای کودکان وارد بدنشان میشود" صورت میگیرد. او معتقد است که این ابزارها حالا جای بازیهای فیزیکی و معاشرتهای حضوری کودکان را پر کردهاند و بدین ترتیب رشد انسان را به صورت غیرقابل تصوری تغییر دادهاند.
البته چنین ادعاهایی نیاز به مدارک علمی و اثبات کننده دارد. هایدت در بخشهای مختلف کتابش، نمودارهایی ارائه داده که حکایت از آن دارد که استفاده از فناوری دیجیتال و مشکلات سلامت روانی نوجوانان به صورت همزمان در حال افزایش است.
بررسی ایدههای هایدت
این روزها صدها محقق درحال بررسی تاثیرات مطرح شده توسط هایدت هستند که بیشتر دادههای به دست آمده، با هم مرتبطند. در این بررسیها این جمعبندی حاصل شد که استفاده از رسانههای اجتماعی باعث ایجاد افسردگی نمیشوند، ولی جوانانی که قبلاً به مشکلات سلامت روانی دچار شدهاند، از این پلتفرمها بیشتر یا به روشهایی متفاوت از سایر هم سن و سالهایشان استفاده میکنند.
چندین آنالیز و بررسیهای سیستماتیک هم به چنین جمعبندی مشابهی رسیدهاند و تجزیه و تحلیلهای انجام شده در ۷۲ کشور مختلف هیچ ارتباطی بین حال خوب و گسترش رسانههای اجتماعی در سراسر دنیا نشان نمیدهد. به علاوه، یافتههای به دست آمده در مطالعه رشد شناختی مغز نوجوانان نیز که بزرگترین مطالعه بلندمدت روی رشد مغز نوجوانان در آمریکاست، شواهدی درباره تغییرات شدید مرتبط با استفاده از فناوری دیجیتال نیافته است.
اینطور به نظر میرسد که هایدت، روانشناس اجتماعی دانشگاه نیویورک را بیشتر باید داستانسرایی بااستعداد دانست؛ چرا که هنوز شواهدی برای داستان اخیر او ارائه نشده است.
طبیعتا درک فعلی در این باره ناقص است و به تحقیقات بیشتری نیاز خواهد بود و روانشناسان و والدین به دنبال شناسایی منبع سادهای برای غم و دردی که نسل جوان تحمل میکند، هستند.
مشکلات پیچیده
متاسفانه پاسخ سادهای برای سوالات موجود در دسترس نیست. ولی اینطور به نظر میرسد که شروع و ایجاد اختلالات روانی از جمله اضطراب و افسردگی، به مجموعه پیچیدهای از عوامل ژنتیکی و محیطی بستگی دارد.
در بیست سال گذشته، نرخ خودکشی در بین اکثر گروههای سنی در آمریکا، دائما در حال افزایش بوده. برخی از محققان عواملی از جمله امکان دسترسی به اسلحه، قرار گرفتن در معرض خشونت، تبعیض ساختاری و نژادپرستی، تبعیض و سوء استفاده جنسی، رواج مواد مخدر، مشکلات اقتصادی و انزوای اجتماعی را به عنوان برخی از عوامل اصلی در بروز این مشکلات میدانند.
تاثیر مشکلات اقتصادی
نوجوانان این روزها، نسلی هستند که بعد از رکود بزرگ در سال ۲۰۰۸ رشد کردهاند. گرچه هایدت براین باور است که محرومیت ناشی از آن رکود، به دلیل کاهش آمار بیکاری، دلیل این مشکلات نیست؛ اما آنالیز اثرات شوکهای اقتصادی حکایت از آن دارد که خانوادههایی که در ۲ دهک پایینی توزیع درآمد قرار گرفتهاند، همچنان با چنین آسیبهایی دست و پنجه نرم میکنند.
حدود یک کودک از هر شش کودک ساکن آمریکا، زیر خط فقر زندگی میکند و در طول دوران رشد، با بحرانهای متعددی مثل مواد مخدر، تیراندازی در مدرسه و افزایش ناآرامیها به دلیل تبعیضهای نژادی، جنسی و خشونت بزرگ میشود. البته خبر خوب این است که در شرایط فعلی، جوانان بیشتر از قبل، با شفافیت درباره علائم و مشکلات سلامت روانشان حرف میزنند، ولی متاسفانه خدمات کافی برای رفع نیازهایشان و حل این مشکلات در دسترس نیست. در آمریکا، به طور متوسط در ازای هر ۱۱۱۹ دانشآموز، تنها یک روانشناس مدرسه وجود دارد.
عملکرد هایدت در بررسی احساسات، فرهنگ و اخلاق طبیعتا موثر بوده و خودش اذعان میکند که در حوزه روانشناسی بالینی، رشد کودک یا مطالعات رسانهای تخصصی ندارد.
این موضوع که باید فرضیاتی را که فکر میکنیم درست هستند، زیر سوال ببریم، درسی است که از کارهای خود هایدت میتوان آموخت.
نسل گرفتار در بحران
دو مورد ممکن است بهصورت کاملا مستقل درباره رسانههای اجتماعی صادق باشد.
اولا هیچ مدرکی دال بر اینکه استفاده از این پلتفرمها باعث سیمکشی مجدد مغز کودکان یا ایجاد اپیدمی بیماری روانی میشود وجود ندارد. دوما، با توجه به زمان زیادی که جوانان در شبکههای اجتماعی صرف میکنند، نیاز مبرمی به اصلاحات قابل توجهی در این پلتفرمها حس میشود.
بسیاری از راهحلهای ارائه شده توسط هایدت برای والدین، نوجوانان، مربیان و شرکتهای بزرگ فناوری معقول به نظر میرسند؛ از اعمال سیاستهای سختگیرانهتر تعدیل محتوا و الزام شرکتها به در نظر گرفتن سن کاربر هنگام طراحی پلتفرمها و الگوریتمها گرفته تا مواردی مثل محدودیتهای مبتنی بر سن و ممنوعیت در دستگاههای تلفن همراه.
اگرچه بعید است که این راهحلها و محدودیتها در عمل مؤثر باشند، اما نگرانی موجود اینجاست که ممکن است حتی نتایج معکوسی هم به همراه داشته باشند.
به علاوه باید این را در نظر داشت که ما با نسلی که در بحران گرفتار شده روبرو هستیم و در نتیجه به بهترین راهحلهای علمی و مبتنی بر شواهد نیاز داریم. اما متأسفانه، در بسیاری از مواقع مسائلی مطرح میشوند که نتیجه تحقیقات علمی نیستند و به حمایت از جوانانی که درگیر بحران شدهاند، کمکی نخواهند کرد.